سفارش تبلیغ
صبا ویژن
درد عشق

جمعه 86/4/29 ::  ساعت 4:58 عصر


 

سلام دوستان عزیزم

شرمنده هستم که مدت بسیاری است که دیگه سری به وبلاگ نمیزنم. آخه در وبلاگ گروهی ایرانیان مشغول فعالیت هستم

بنابراین با اجازتون از این به بعد مدیریت این وبلاگ را به همسرم بهاره خانم واگذار میکنم . انشالله ایشون بتونه این وبلاگ را به تعالی برسونه و بتونه باز به میون شما برگرده

امید دارم با بازدیدتون و نظراتتون به ایشون کمک کنید

بنده هم حتما به اینجا سرکشی خواهم کرد

با همتون خداحافظی میکنم و ازتون میخواهم به وبلاگ اصلی بنده که در ذیل آمده

سر بزنین:

   http://www.hamvatanam.blogfa.com

حق نگهدار همتون

                   امیر قدیمی


 نویسنده: بهاره

نظرات دیگران


سه شنبه 85/12/29 ::  ساعت 11:15 عصر


 

یا مقلـب القـلوب والابـصار

یا مــدبـر الـلــیـل و الـنـهار

یا محـول الحـول و الاحـوال

حول حالنا الی احسن الحال

 

دوستان ارجمندم

اراده لایزال خالق هستی یکبار دیگر سالی را به پایان رساند و طلیعه بهار با همه زیبائیها و طراوتش را نمایان ساخت.با تبریک سال نو ، از یگانه جهان که نظم دهنده شب و روز و گرداننده حالات آفریدگان است .اینجانب امیر قدیمی از طرف خود و بهاره همسرم  ؛سالی خوش برای جنابعالی و خانواده محترمتان همراه با کامیابی و تندرستی آرزومندم.

با تشکر از یکایک شما بزرگواران بخاطر تمامی لطف و محبتی که طی سال گذشته به بنده و وبلاگم داشتین . امید است در سال نو با جدیت ؛پشتکار بیشتر ؛ بهرمندی از دانش و توانائی هایمان ؛ دورنمائی درخشان برای توسعه این وبلاگ و رضایت مندی تک تک شما عزیزانم فراهم آوریم.

                                                                  امیر قدیمی

                                                                  مدیریت وبلاگ


 نویسنده: بهاره

نظرات دیگران


دوشنبه 85/10/11 ::  ساعت 12:50 صبح


 

پایان دیکتاتور! 

 

 

صدام حسین رئیس جمهور مخلوع عراق روز شنبه ساعت 6 صبح به وقت محلی در یکی از شکنجه گاه های سابق رژیم خود بعد از گذشت 56 روز از صدور حکم اعدام توسط قاضی عراقی دادگاهش و تائید حکم توسط نوری الماکی نخست وزیر شیعی عراق؛بدار مکافات آویخته شد.

 تلویزیون دولتی عراق صحنه هایی قبل ازاعدام وی و همچنین عکسی از جسد او را به نمایش گذارد.

وی در مدت دو دهه مردم کشور خود را به دو جنگ خونین و بی دلیل و محکوم به شکست وادار نمود . دو جنگی که غیر از لعنت جهانیان برای مسببین آن در پی نداشت.

صدام حسین تا پایان عمر ننگین خود هیچگاه از عملکرد خود از زمان بدست گرفتن قدرت ؛اعلام تاسف و یا پشیمانی ننمود. و با شعارهایی منجمله :

درود بر اسلام ؛ درود بر عراق ؛ مرگ بر آمریکا و اشغالگران و مرگ بر ایران

در حالی که هیچ نشانه ای از ترس و یا تردید در چهره اش نمایانگر نبود مرگ را پذیرا شد .

 اعلام اعدام دیکتاتور بد فرجام عراقی واکنشهای متفاوت داخلی و خارجی را در پی داشت .

شیعیان عراقی با جشن و پایکوبی در خیابانها منجمله شهرک صدر شادی خود را از این واقعه اعلام نمودند . و عراقی های اهل تسنن منجمله ساکنین زادگاه وی شهر تکریت با سیاه پوشیدن و برگزاری مراسم سوگواری و ترحیم انزجار خود را اعلام نمودند.

دولتین ایران و کویت با ابراز خوشنودی از اجرای حکم به مردم عراق تبریک گفتندو دولتین عربستان و لیبی (برادر قذافی!)اعدام وی را عملی ناپسند دانستند.

و از همه مهمتر برادران بسیار عزیز و گرامیمان در فلسطین و جنوب لبنان بسیار اعلام تاسف کردند .

منجمله سخنگوی حزب برادر و دوست حماس فرمودند : اعدام صدام حسین نشانه ای از اعمال قدرت آمریکا(لابد جهانخوار) در منطقه میباشد.(خداوکیلی ما رو باش برای کیا دل میسوزونیم!!).سخنگوی واتیکان این اعدام را اقدامی تراژیک که باعث شعله ور تر شدن اختلافات و درگیری های قومی در عراق دانست.

صدام حسین چه واقعی و چه بصورت نمادین اعدام شد و بدین طریق حکومت حدود 35 ساله ظلم و جور او بر مردم عراق پایان یافت .

باشد که حاکمان و رهبران دیکتاتور حاکم بر جهان از این سرانجام درس عبرت گیرند و بدانند که آسیاب به نوبت است .آنها شاید بتوانند با زور اسلحه چند صباحی بیشتر بر مردمان مظلوم حکم نمایند ولی حتما سرانجامی چون دیکتاتور های اسبق خواهند داشت.

این روزا یاد جمله حکیمانه پیامبر عظیم الشان حضرت نبی اکرم محمد مصطفی (ص) بسیار می افتم که فرمودند :

الملک یبغی مع الکفر و لا یبغی مع الظلم . حکومت با کفر میماند ولی با زور خیر.

اینجانب امیر قدیمی مدیریت وبلاگ گروهی ایرانیان از طرف خود و سایر نویسندگان وبلاگ سرکار خانمها بهاره و مریم .این واقعه میمون را به تمامی ملل آزاده جهان منجمله مردم زجر کشیده عراق آزاد و بالاخص خانواده های بزرگوار شهدا و مجروحان هشت سال جنگ تحمیلی ، تبریک گفته و برای تمامی آزادگان سرار گیتی آزادی و دموکراسی واقعی را خواهانم .

آخرین خبر:جسد منحوس دیکتاتور عراقی چند ساعت بعد از پایان بدفرجامش به سران قبیله اش در تکریت تحویل شد و در آنجا به خاک سپرده شد.(حیف اون خاک که مجبور شد چنین نکبتی را در خود جای دهد.)

دوستان ارجمندم مطلب فوق به توسط بنده نگاشته شده و در وبلاگ گروهی ایرانیان ثبت شده .که بدلیل اهمیت موضوع اونو براتون از وبلاگ دیگرم به آدرس زیر نقل کرده ام.

 

http://www.hamvatanam.blogfa.com/

 

حق نگهدارتون

امیر قدیمی مدیریت وبلاگ


 نویسنده: بهاره

نظرات دیگران


سه شنبه 85/9/21 ::  ساعت 6:1 صبح


 

 هو العاشق

سلام بر همه دوستان و همراهان خوبم

 

امشب میخواهم همتون رو سورپرایز و خوشحال کنم

 

آخه قراره خبر جدید رو بهتون بدم

 

میدونم همه دوستانم خورسند میشن پس بخونید

و اگه جزء دوستان بنده و عاشقان راستین هستین نظرتون رو از من

دریغ نکنین

 

  سارینای من به خونه اش برگشت 

 

بعد از پیگیری های متعدد و گزراندن زمانی بس طولانی (8ماه) و بسیار ناگوار

بالاخره دعای دوستان و عشق و علاقه مشترکمان باعث این اتفاق فرخنده شد

قضیه از این قرار بود که :

 بعد از حدود یکماه جستجوی ایشون برای صحبت های لازم. بالاخره تلاش من نتیجه داد .

یعنی اینکه حدود یکماه زاغشو چوب زدم تا تونستم ایشونو در ایستگاه مترو زیارت کنم.

باور کنید منو که دید خشکش زد . تا تونستم بهش بقبولونم که من خودمم و اشتباهی ندیده

کلی طول کشید !!  بعدش دوتاییمون از دیدن همدیگه بعد از حدود 3 ماه کلی خوشحال

شدیم    خلاصه کنم . حدود یک هفته ای با همدیگه پنهونی صحبت کردیم و به این نتیجه

رسیدیم که اگه بخواهیم همدیگه رو تنها بذاریم اشتباه بزرگی کردیم . تا حدود یک هفته قبل که

قضیه رو به خانواده ها اطلاع دادیم .

در کل اینو باید اعتراف کنم که ؛ بغیر از برخی موارد جزئی از هیچ کسی مخالفت اساسی ندیدیم.

خدا پدر همشون رو بیامرزه که کمکمون کردن .

 

در اینجا باید از همه شما ها و مخصوصا افرادی که در پایین ازشون یاد میکنم بسیار تشکر و قدردانی

کنم که اگه لطف اینا نبود شاید الان وضعیت ما دو تا جور دیگه ای بود:

 

1- از خود حضرت حق : که هم این عشق رو به ما دو تا عطا فرمود و هم اونو برامون حفظ کرد

2- از تمامی اولیا الهی که تو این مدت بهشون متوسل شدیم

3- از خانواده هامون که تو این مدت به خاطر ما زحمات و رنجهای زیادی رو متحمل شدن

4- از بستگانم بالاخص دایی حسن و خاله فاطیما و آقای صفاری و...

5- از دوستان خوبم که از طریق دنیای مجازی اینترنمت باهاشون آشنا شدم و هر کدوم

بسیار بسیار کمک حال من بودن. منجمله عزیزان زیر:

 

خواهران  خوبم : مریم خانم .که باور بفرمایید ندیده و نشناخته از همون راه دور(رودسر) خواهری رو بر

من تموم کرد . مرسی گیله دختر   و صدف خانوم و سحر خانوم و زینب خانوم و .....

جناب آقایان : اوسعی استاد ارجمندم . جناب آقا رضا _ع (گفتم شاید نخواهند فامیلیشون رو قید کنم) مجید و امیر و حسین و میلاد و فرهاد و سعید و ....

 

خلاصه از همه و همه شماها ممنونم. خیلی گلید .خیلی خیلی  دوستتون دارم

 

حالا اینم بشنوین:

 

 

متوجه شدین که ؟

 

بعله ؛ بنده و سارینام .امروز سه شنبه 85.9.21ساعت 3 بعدالظهر عازم مشهد مقدس

برای پابوسی آقا و مولایمان امام رضا صلوات اله علیه و آلهم اجمعین ؛ و همچنین

 برای تجدید عهد و پیمان مقدسمان در پیشگاه ملکوتی سلطان ایران زمین ؛ می رویم.

  خلاصه هر کسی التماس دعا داره حتما تو نظرات این مطلب بنویسه تا اونجا یادشون بکنیم .

قول میدهم تا قبل از برگشتنم از مشهد(پنج شنبه ساعت 8 شب)یه سری

به وبلاگم بزنم و محتاجان دعا را یاد بکنم. البته بازم اینو باید بگم که : من و سارینامو

هیچ وقت از یادتوننبرید . سرگذشت ما دو تا براتون درس عبرت بشه و پند لازمو ازش بگیرین .

الحمد الله ما دو تا داره همه کارامون ختم به خیر میشه . به امید خدا امیدواریم . و سعی

خودمون را تا پای جان میکنیم که دیگه همدیگه رو تنها نگذاریم و همیشه چون تا بحال با

همدیگر صادق و وفادار بمانیم. از همتون التماس دعا داریم .

ما دو تا جوان رو دعا بفرمایید که با هم و برای هم بمانیم .

 

انشالله آپ بعدی . زمانی که از مشهد برگشتیم . با خود سارینام انجام میشه

 

حق یارتون

 

 

 

 


 نویسنده: بهاره

نظرات دیگران


یکشنبه 85/9/5 ::  ساعت 2:43 صبح


 

 

بسم رب عشق

 

خدمت خالق خوب خودم سلام و عرض ادب دارم . حضرت حق میدونم که همچون همیشه به رتق و فتق امور خدایی میپردازین و صدای من حتی از صدای وز وز پشه ای در گوش فیلان هم کمتره . ولی خوب با بانگ دل امشب باهات حرف میزنم تا شاید صدای دلم رو بشنوی . 

حضرت حق خودم میدونم که چند وقتیه ازت کمی دور شده بودم . و کمتر عرض ارادت میکردم و همش غر میزدم .مگه نه؟ چکار باید میکردم  آخه خداجون خودت پیش خودت نگفتی این بنده من ظرفیت این امتحان رو نداره ؟ نگفتی که تو یک لیوان به اندازه یک پارچ مشکل جا نمیشه؟

صاحب من آخه منم یک بنده ام مثل همه . کم جنبه و کم ظرفیت .ما کجا و کرم تو و مروت تو کجا؟

من بدکنم و تو بد مکافات دهی

پس فرق میان تو ومن چست بگو

باریتعالی این مدت رو به من ببخش . امروز رو از من ببین نه دیروز مو. تو که مثل ما آدمها نیستی . تو خدایی.

از امروز فکر میکنم دوباره به خودم اومدم .فکر میکنم فهمیدم که در مقابل تو یکتای عالمیان اشتباه کرده ام و خضوع خود را نرسانده ام . پروردگارم از امروز تصمیم دارم که دوباره خودم شوم . همونی که تو آفریدی .نه اونی که خودم ساختم . بهت قول میدم . تو که دیگه تو دل منم میبینی . میبینی که راست میگم . به تو که نمیتونم دروغ بگم . میتونم؟

امشب که بعد از مدتهای مدید دوباره رو به قبله تو سر به خاک سائیدم . لذتی بس عظیم به من داد . شاید لذت عبادتت رو مدتها بود فراموش کرده بودم . ولی ازت ممنونم که امروز به وسیله ای دوباره  خط ارتباطی تو با من وصل کردی . دیگه نمیخواهم لذت عبادت تو رو به هیچ چیزی ترجیح بدم . میخواهم با تو باشم تا به تو بپیوندم .

فقط ازت یک خواهش دارم . آ خدا تا وقتی بر سر عهدم با تو و خودم و دیگران هستم مرا زنده بدار . ولی هر گاه که من از راه صداقت و وفای به عهد با تو و بندگانت بیرون آمدم . ایزد منان از تو میخواهم مرا با فلاکت از دنیا ببری .

آخدا . اینم بگم . بی تو هیچ هیچ هیچم ها . اگه نخواهی دستم رو بگیری .تو جاده زندگی شاید مانند همه انسانها صد ها بار زمین بخورم . اگه اون موقع تو رو نداشته باشم به کی توکل کنم و از جام برخیزم .

اینبار دیگه میخواهم برخیزم . بخاطر تو . بخاطر خودم . و حتی بخاطر سارینام . آخه اون هر چند اگه نتونه برگرده پیشم .بازم ته دلش منو دوست داره .

میخواهم روی پاهام به ایستم و مردانه فریاد انا الحق بزنم . تا بشنوم و بشنوی و بشنوند .

خودت گفتی از تو حرکت از من برکت ، پس من حرکتم رو با نیت تو و غربت الی الله انجام میدم . تو هر کاری . بعدش بستگی به کرم و مروت و مردونگی خودت داره .

 خدا وندا چون نیتم تو همه امور سعی میکنم خیر باشه پس:هر چه پیش آید خوش آید ما که خندان میرویم.

خدت هوامونو داشته باش خوب؟ خیلی نوکرتم .به خودت قسم

      

 

 

این چند تا پند رو هم تو وبلاگ یکی از دوستان عزیزم دیدم که چون ایشون هم نقل از جایی دیگه کرده بودن .بنابراین بنده هم با اجازه اینکار رو میکنم :

 

 

پند اول:بوقلمونی، گاوی بدید و بگفت:در آرزوی پروازم اما چگونه ، ندانم، گاو پاسخ داد: گر ز تپاله من خوری قدرت بر بالهایت فتد و پرواز کنی. بوقلمون خورد و بر شاخی نشست. تیراندازی ماهر، بوقلمون بر درخت بدید، تیری بر آن نگون بخت بینداخت و هلاکش نمود.
نتیجه اخلاقی: با خوردن هر گندی شاید به بالا رسی، لیک در بالا نمانی
!

پند دوم:گنجشکی از سرمای بسیار قدرت پرواز از کف بداد و در برف افتاد. گاوی گذر همی کرد و تپاله بر وی انداخت . گنجشک ز گرمای تپاله جان بگرفت و به آواز مشغول شد. گربه ای آواز بشنید، جست و گنجشک بدندان بگرفت و بخورد
.
نتیجه اخلاقی:هر که گندی بر تو انداخت، حتماً دشمن نباشد.هر که از گندی بدر آوردت، حتماً دوست نباشد.گر خوشی، دهان ببند و آواز، بلند مخوان
.

پند سوم:خرگوش از کلاغی بر سر شاخ پرسید که آیا من نیز میتوانم چون تو نشسته ، کار نکنم؟ کلاغ پاسخ داد: چرا که نه. خرگوش بنشست بی حرکت، روباهی از ره رسید و خرگوش بخورد
.
نتیجه اخلاقی : لازمت نشستن و کار نکردن بالا نشستن است
.

پند چهارم:برای تعیین رئیس، اعضاء بدن گرد آمدند. مغز بگفت که مراست این مقام که همه دستورات از من است، سلسله اعصاب شایستگی ریاست، از آن خود خواند: که منم پیام رسان به شما ، که بی من پیامی نیاید . ریه بانگ بر آورد : هوا، که رساند؟ ... من، بی هوا دمی نمانید، پس ریاست مراست. و هر عضوی به نحوی مدعی، تا به آخر که سوراخ مقعد دعوی ریاست کرد. اعضاء بنای خنده و تمسخرنهادند و مقعد برفت و شش روز بسته ماند. اختلال در کار اعضاء پدیدار گشت. روز هفتم، زین انسداد جان ها به لب رسید و سوراخ مقعد با اتفاق آراء به ریاست
.
نتیجه اخلاقی : چون لازمت ریاست علم و تخصص نباشد، هر سوراخ مقعدی ریاست کند.

اگربی ادبانه است ببخشید .

 

این قسمت رو هم به نشونه احترام به خواهر ارجمندم و تشکر به خاطر تمام خیر خواهی هاشون نسبت به من و سارینام از وبلاگ بن بست نقل میکنم :

 

 

من همینم !

 

روزگار از پی هم میگذرد ، ما همانیم که بودیم و همین خواهیم ماند!

 

 

 

دلم گرفت از این همه دیوار که مـرا از تو دور میکند

 

دلم گرفت از این همه کوچـــه که بن بسـت است

 

بگذار ســـــــــر راهـــت تنهاترین منتظـــــــر باشم

 

تا تــو هم تنها ترین خاطره ی ســــــبز من باشی

 

 

 

 امیر و ساریناش 

 

 

 

 


 نویسنده: بهاره

نظرات دیگران


پنج شنبه 85/8/25 ::  ساعت 7:31 صبح


 

 

                              

 

سلام الان اصلا حوصله ندارم مطلب طولانی بنویسم .

فقط الهامی که الان بدلم شده رو اومدم ثبت کنم و برم .

که بعدا نگین ندونست.

سارینای من یادته برات برنامه ریزی آینده تو رو گفتم:

یادته گفتم بعد از روال افتادن این مورد 300 عددی .

برای من پاپوش سعی میشود دوخته بشه؟

عزیزم بدلم افتاده خیلی نزدیک شده . شاید الان که بخواهم برم سر کار .

و یا بزودی زود. در هر صورت عشق است از سیاهی و مرگ

 که بالاتر نیست .هر جوری که تو دلت بخواهد و راضی باشی

من دربست  در خدمتم .باشه عزیز حق کار های نکردم رو دستم بگذار.

من با آغوش باز دردی که از تو آید به سویم را مبارک بادش میگویم .

و میرم به سوی سرنوشت.

 

                            یا حق

 

                                این دفعه دیگه: امیر

 


 نویسنده: بهاره

نظرات دیگران


پنج شنبه 85/8/11 ::  ساعت 4:22 صبح


 

                    

دوستان سلام این صفحه مربوط به نامه شروینا و پاسخ من به اونه:

 

شروینا:

سلام.تبریک میگم به خاطر وبلاگ زیباتون.آفرین

ببخشید تا حالا فرصت نکرده بودم بهتون سر بزنم

راستی سارینا حاضر نیست به وبلاگتون سر بزنه.1 مقدار از نوشته هاتونو واسش خوندم گفت واسه این حرفا دیگه دیر شده.

موفق باشید.

بای

تو گلی

 

سلام خدمت شروینای عزیز

 

          از لطفت که بالاخره از وبلاگم دیدن کردی ،بسیارممنونم.همچنین ازابرازلطفتون نسبت به وبلاگم.

شروینا جان در پاسخ سارینای عزیزم . لطف کن به ایشان بفرمایین . پاسختون چیز جدید و راهگشایی نبود. بنده انتظار داشتم بعد از گذشت 6 ماه بلاتکلیفی شما راه حلی بهتر و مشخص تر ارائه میکردین . ولی افسوس باز هم حرف اول رو زدین .یادتونه که : از روز اول هم گفتین دیگه دیر شده . باشه ولی اینو یادت نره که من تمام تلاشم رو کردم .

و مطالبی هم که در وبلاگم میخونین .تنها شرح پریشونی های من و تنهایی هامه . وقتی میدونی و گفتم که بیمارستان بستری شدم .و تو حتی به عنوان یک غریبه نگران نمیشی و نمیپرسی چی شده . معلومه که منو نمیخواهی . باشه عزیز . من بخاطر عشقی که بهت دارم و تو نمیتونی ازم بگیری . حاضرم راه حل پیشنهادیت رو هر چه باشد شرافتمندانه بپذیرم .تا حداقل بفهمی چقدر دوستت دارم.

میتونم الان راه حل تو رو برای آینده حدس بزنم . بگم؟ باشه . بخونش عزیز:

حدس میزنم منتظر دریافت پیش پرداختی و تا اون موقع اقدامی دیگه نمیکنی .و بعد از دریافت . به پیشنهادی که بهت شده . سعی میشه منو در خیابان ویا.. غافلگیر کرده و برام پاپوش به نفع تو درست بشه و سپس اقدام برای جدایی .!!!

خداوکیلی به خودت راستشو بگو چه مقدار درست گفتم .

حالا من چه کردم که مستوجب این همه باشم خدا میداند و بس .

سارینای عزیزم که دیگه برات زنده و یا مرده من هم مهم نیست .

به خدای احد و واحد سوگند یاد میکنم که بدونی راست میگم :

1- اینو بدون سر حرفی که در مورد پاکی خودم گفتم هنوز وهمیشه

هستم .قدیم بخاطر تو بود ولی الان بخاطر اینکه نتونن اینجوری ازم بگیرنت

2- در مورد طلبت . اینو بدون که من وجدانا اونو داده ام که باهام زندگی

 کنی .نه برای جدایی . خودتم از نیت اولیه باخبری . حالا تا چه حد الان باز

 هم خودت رو محق میدونی خدا میدونه.

ولی اینو بدون بخاطر تو این کاررو میکنم . و همانطور طی 12 روز گذشته

استقلالم رو حفظ کرده ام و حتی به منزل پدرم نرفته ام ( بی معرفت تو این

مدت این کار باور کن یک وعده غذای گرم هم نخوردم). باز هم با استقلال

کامل و بدون چشم داشت از دیگران .اینبار هم خودم حتما جور میکنمش .

میدونی که حداقل 4 میلیون کم دارم . امشب تصمیم جدی گرفتم برای

فروش کلیه ام !! باور نمیکنی . انشالله تو هفته آینده یک روز قبلش برات پیام

میدم که آگهی اونو تو روزنامه بخونی .

تا با این کارم هم عشقم رو بهت ثابت بکنم حتی الان که دیگه ازم بدت می

آید.و هم استقلالم رو به رخ خودم بکشم.

خدا رو شاهد میگیرم که حتی یک ذره هم نمیخواهم تورو احساسی کنم و

پشیمون کنم (من ساده رو ببین؛با اینکه میدونم دوستم نداری ...!!) . میدونم

 الان گوش تو کاملا از انواع حرف ها پر است و دیگر حق داری که نتونی حرف

منو بشنوی. 

سارینا جون دیگه هیچی تو دنیا نمیخواهم غیر از خوشبختی و عاقبت بخیری

 تو . باور کن که راست میگم .حداقل این دم آخر بهم اعتماد کنو فقط بهم بگو

 ازم چی میخواهی و چکار میتونم برات بکنم. البته مورد پول که حل شد. اگه

روراست باشی قول میدم از فردا دنبال اون باشم.بهت ثابت میکنم چقدر برام

عزیزی. هرچند که یکطرفه است.فقط بگو چی میخواهی و چکنم؟فقط

خواهشا بذار خواسته ات رو خودم بدون فوت وقت قانونی انجام بدم .

 میخواهم این آخری نام نیکم برات بمونه.نذار با دعوا و تنش همه چیز پایان

 بپذیره چون مطمئنا اگر به غیر از دوستی باشه .هرگونه اقدامی بازخورد

خواهد داشت .مخصوصا حالا که تو رو از دست داده میبینم.میدونی که؟

دیگه حرفی برای گفتن نمونده .من منتظر میمونم تا پاسخ خودتو بدون

 واسطه بدونم.

شروینای عزیز جدا ازت ممنونم که تو یکی تونستی تکلیفم رو روشن کنی .

قابل توجه ناشناسی که برات پیام داده بود تو وبلاگت؛ دیدی که شروینا طناب

پوسیده نبود؟

شروینای عزیز ممنون میشم که نظرت رو به عنوان یک غریبه بهم بدی و بگی

 من چکار کنم .این آخرین لطفت خواهد بود که من همیشه به یاد خواهم

داشت. منتظر پاسختم . و دیگه تا نخواهین مزاحم خودت و وبلاگت

نمیشم .حتی برای مطالعه.

 

همه شما رو به خدای یگانه میسپارم.

 

                                                غریب آشنا

 

 

 


 نویسنده: بهاره

نظرات دیگران


   1   2      >
لیست کل یادداشت های این وبلاگ